شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
اِ لیـــار (جبار محمدی ) - سربدار یار

دلـــم به تیــر ناوک جــانان دچـارآمد

به یک کرشمه گل انــدر دلم بهارآمد

صبا زطرّه ی دلبر کمند جان بگشـــود

زتار زلف وی انــدر دلــم سه تار آمد

ز سوز نغمه ی جانسوز گیسوان اکنون

دل رمیده ی سنگیـن دلان به زار آمد

نشاط بزم مِی آورد و شـور جان افزود

به ساغری دل خشکیده ام به بار آمد

دهیــد مژده به یــاران که دل بیارایند

که بوی مقـــدم آن ماه گلعـــذار آمد

ز تیغ صحبت دلبر چو لب گشود انگار

به گردنم دو لــب تیغ ذوالفقـــار آمد

رهد ز تابــش دوزخ به دور چـرخ قضا

هر آنکه بر سر او سایه ی نگــار آمد

گلی ز روی کرم هر که داد مـزرع دل

به فیض آب عنایت یکی هــــزار آمد

سرت ز حلقه ی گیسو نمی رهد الیـار!

به چوب قامت یار اینچنین به دار آمد