شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
اِ لیـــار (جبار محمدی ) - آب بقا

انــدر اقلیـــم فـــنا آب بقـــا می جویم

روزنـــی بر جهـــش از دار فنـــا می جویم

دلـم آشفت از این شهره ی بازاری من

چون ندانست از این شهره چه ها می جویم

آسمان لایتناهی است در آیینه ی عشق

مــن چــرا بر در بیغـــوله خفـــا می جویم

خــام ابلیس شـــدم تا لبه ی چاه سقوط

جــان خود از لب این ورطــه رها می جویم

خستــه از توسنــی نفسم و تزویر و ریا

از فضـــای دم جـــانـــانـه هـــوا می جویم

این جهان عشوه در آورد وکلاهم بربود

ای عجب! اینکـــــه ز مکّـــار وفا می جویم

تا دل از هرزگی آرم به ره عشق وکمال

روشنــــایی ز تفــــاسیــر صفـــا می جویم

تا بیـــارایمش این دل ببرم خانه دوست

خوشـــه چینـــم در خوبان و حنا می جویم

این جهان فانی و عقبی به بقای ابدیست

من خلـــود از در رضــوان خـدا می جویم

آرزویــی ز دل خسته ی الیـــار بخاست

بعــد از ایــن از در میخــانـه نوا می جویم