شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
اِ لیـــار (جبار محمدی ) - تجلی یار

در تــار و پـود جانم نور خدا عیــان است

در کنج خلوت دل ز او گنـجی ارمغان است

هر کاو که دارد از دل، میلی به صید جانش

زآن سو خدنگی از او در چلّه ی کمان است

در بیشــه زار عــالـم،گـر گم شود دل من

می رم به سوی جانان، آنجا ازاو نشان است

از جان ودل گشــایی،گـر دیده ی بصیرت

بینی به ذره او را، هــم آنچه کهکشان است

از شــوق جــان ورغبــت، بـا اندکـی تأمل

دریابی اینکه دلبر، در جان و هم جهان است

ذرات عالــم از جـان، در سجــده گــاه اویند

صد وای و وای وافسوس، بر آنکه در گمان است

او لا شــریک ویـکتا، هـم حیّ لایمـوت است

هر کاو ستاید او را، خوشبخت و در امان است

پــروردگــارجــانـــم، روشنــگر جـهــانــم

بـاشد خــدای قادر، کاو ظاهــری نهــان است

هــر کـاو ز دور گردون گیــرد نشان عبرت

یـابــد ره سعــادت از او کــه لامــکـان است

برگیــر جان الیــــار در هـالــه ای ز رحمت

بـر پیش خود خـدایا! کـز غصه در فغان است