شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
اِ لیـــار (جبار محمدی ) - بوی باران

بگشــای بنــد مشـــکل از کـار مستمندان

بادست اگــر نباشد، شاید بود به دنــدان

شادی اگر به دل ها، چون جامه پاره گردد

بـردوز و برهم آور چون قـرص ماه تابان

گــر سکــه ی نکویــی، دادی به دردمندی

از دل بــرون کـن آن را، بنـداز در بیابـان

ایــزد به مهر و رحمت، برروی تـو گشـاید

دروازه های رحمت از بهر لطف و جبران

دل دار و دلبــری کـن در بـرزن غـم آلود

تا در تو شرح گــردد معنای خوب انسان

مـا مبتــلای عشقیــم، جان بسته بر دل هم

تا دلستــان که باشد، باشد خدای رحمان

انـدیشـه ی یتیمــان، شــد همنشیـن جانم

یـارب درآر مــا را در خیــل غـم گساران

الیــــار! اگــر نبــاری بر مــزرع ضعیـفان

چـون ابر بی بهــاری، خـــالی زبوی باران