شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
اِ لیـــار (جبار محمدی ) - حلقهٔ می

دوش انــدرون جـانم سودای دیگر آمد

بر کوی می فروشان دل رفت و لب تر آمد

گفتم که از چه رویی، غوغا به جانم افتاد

گفتــا که با گل و مُل آســـودگــی سر آمد

در حلقــه ی گنــاه عصیــان آدمــم من

از آن درخــت ممنـوع هر غصه و شر آمد

« لا تقــربا » نبشنید آدم به بــاغ و جنت

نشنیـــدنی فــراوان از روزن و در آمـــد

دردیر غــم نهــادم پـا در سرای محنت

بس غصه ها سراغــم، در کیسـه ی زر آمد

درهالــه ای ز جبــر و در دام اختیـــارم

زآن سو گناه طغیـان بر جان و بر سر آمد

جانم به حلقه ی می دست تمتع انداخت

تا جـــان رسد به جانان، اینگونه سرور آمد

عشـــق است آب پاکی بر دامن گناهان

هر کــاو بخــورد جـامی، با کـرّ و با فر آمد

جــان بر به کـوی جانان، الیـار اگرتوانی

آنجــا که هر شهیــدی بی بال و بی پر آمد