شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
اِ لیـــار (جبار محمدی ) - شور قیامت

عشق تو انـدر دل مـن جـا گرفت

شـور قیــامت همــه بـالا گرفت

جـذبـه ی جان پرورت آمد شبی

جــان مــرا صـورت زیبا گرفت

جـان مـن از خستــگی افتاده بود

بار دگــر از دم تــو پــا گـرفت

در صــف غمـدیده ی دلـدادگان

نـام من از دست تو امضا گرفت

جـان من از تیــغ نگاهت بخست

مرهمــی از چشــم فریبا گرفت

کندمـش آن جـامه ی ژولیـده را

جـان زکفـت اطلـس دیبا گرفت

دست دلم وا شد از این قید چون

مشعلــه از گنبـــد مینــا گرفت

پردگیــان هلـهـله بر هـم زدنــد

پرده ی جانم همه غوغــا گرفت

دســت عنــایت ســر الیــار نــه

کز غم عشقت کمرش تا گرفت