شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
اِ لیـــار (جبار محمدی ) - شهرهٔ آسمانی

شهـره ی آسمـانی گــم شده درزمین منم

در صف عاشقان او چـهره ی بـرترین منم

برده فرشتگان همه سجده به امر حق براو

وآنکه بدو خلافتش داده در این زمین منم

آنکـه در آفـرینشش، گفتــه خدای لامـکان

بر خود وآفریده اش، به به و آفرین منم

نیکــم اگــر بـه بنــد او سـربنهـم زبنــدگی

ورنه سری هوائی ام، آفت داد و دین منم

آنکه رجیم درگهش کرده بر او کمین و هم

تا بـه قیامتش براو برده کمان کیـن منم

داده خـدای حـق مرا، گوهر عشق و معرفت

گـرنه دلی بیاورم، گمره دل حـزین منم

شربـت وصـل اخـروی، لـذت هجــر دنیوی

معرفتـی بیابـم ار، صاحب آن و این منم

کل جماد و جان وگل، مومن ودر ستایـشش

جملـه زخیل حامدان، افسـر مؤمنین منم

از در اختیــار اگــر، ره نبــرم بـه کـوی او

در ستمـی بزرگـم و اسفـل سافـلین منم

سر زملــک بر آورم، گــر شـوم از مقـربون

می شوم از بهشتیان، خالد آن برین منم

او شده خالق جهان صاحب کون و هر مـکان

حاصـل جبر و اختیار آمده بر جبین منم

گر بود الیــار! تو را دست عنــایتــی به ســر

ره بود ادعـا کنـی، بـر گهرش امین منم