شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
اِ لیـــار (جبار محمدی ) - گوهر کمیاب

مرا در عشق خود بی تاب گردان

بری از خورد و نام و خواب گردان

غـزل در سینـه ام جـوشـد برایت

دلــم را از غــزل پـر آب گــردان

رهــم ده در حــریم بـارگــاهت

مـریــد حلقــه ی احبــاب گـردان

دلم را گوهـری از کـان خـود ده

امیــن گــوهــر کمیـــاب گـردان

تکـانی ده، دلـم ریــزد غبــارش

مهیــا بـر شـراب نـاب گــردان

تو بشکاف اندرونم هسته ی عقل

مــرا جــزو اولــوالالـباب گردان

من از شهــد لبــانت می بنــوشم

مرا زآن شهـد لب سیـراب گردان

تو آن سر حلقه ی عشقی در عالم

مرا در حلقه ات سیماب گردان

بـــزن شــلاق درد اشتیـــاقـم

روان از دیـده ام خوناب گردان

تـو را بـاشـد چهـی انـدر زنخـدان

دلـم را در چهت پرتاب گردان

تـو را زلفـی بـود پرچین و پرتاب

دلـم را صید آن پرتاب گـردان

تو دست رستـم از خنجـر بگردان

رهـایش از غم سهـراب گردان

دل الیــار را در جــوی مویـت

به قابـی برده و بی قـاب گردان