شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
1 - دل ما بیدلان بردند و رفتند
2 - سخن ها رفت از بود و نبودم
3 - دل من در گشاد چون و چند است
4 - چه شور است این که در آب و گل افتاد
5 - جهان از خود برون آوردهٔ کیست؟
6 - دل بی قید من در پیچ و تابیست
7 - صبنت الکاس عنا ام عمرو
8 - بخود پیچیدگان در دل اسیرند
9 - روم راهی که او را منزلی نیست
10 - می من از تنک جامان نگه دار
11 - ترا این کشمکش اندر طلب نیست
12 - ز من هنگامه ئی وه این جهان را
13 - جهانی تیره تر با آفتابی
14 - غلامم جز رضای تو نجویم
15 - دلی در سینه دارم بی سروری
16 - چه گویم قصه دین و وطن را
17 - مسلمانی که در بند فرنگ است
18 - نخواهم این جهان و آن جهان را
19 - چه میخواهی ازین مرد تن آسای
20 - به آن قوم از تو میخواهم گشادی
21 - نگاه تو عتاب آلود تا چند
22 - سرود رفته باز آید که ناید؟
23 - اگر می آید آن دانای رازی
24 - متاع من دل درد آشنای است
25 - دل از دست کسی بردن نداند
26 - دل ما از کنار ما رمیده
27 - نداند جبرئیل این های و هو را
28 - شب این انجمن آراستم من
29 - چنین دور آسمان کم دیده باشد
30 - عطا کن شور رومی ، سوز خسرو
31 - مسلمان فاقه مست و ژنده پوش است
32 - دگر ملت که کاری پیش گیرد
33 - دگر قومی که ذکر لاالهش
34 - جهان تست در دست خسی چند
35 - مریدی فاقه مستی گفت با شیخ
36 - دگرگون کشور هندوستان است
37 - ز محکومی مسلمان خود فروش است
38 - یکی اندازه کن سود و زیان را
39 - تو میدانی حیات جاودان چیست؟
40 - بپایان چون رسد این عالم پیر
41 - بدن وامانده و جانم در تک و پوست
42 - الایا خیمگی خیمه فروهل
43 - نگاهی داشتم بر جوهر دل
44 - ندانم دل شهید جلوه کیست
45 - مپرس از کاروان جلوه مستان
46 - به این پیری ره یثرب گرفتم
47 - گناه عشق و مستی عام کردند
48 - چه پرسی از مقامات نوایم
49 - سحر با ناقه گفتم نرم تر رو
50 - مهار ای ساربان او را نشاید
51 - نم اشک است در چشم سیاهش
52 - چه خوش صحرا که در وی کاروانها
53 - چه خوش صحرا که شامش صبح خند است
54 - امیر کاروان آن اعجمی کیست؟
55 - مقام عشق و مستی منزل اوست
56 - غم پنهاں که بی گفتن عیان است
57 - به راغان لاله رست از نو بهاران
58 - گهی شعر عراقی را بخوانم
59 - غم راهی نشاط آمیزتر کن
60 - بپا ای هم نفس باهم بنالیم
61 - حکیمان را بها کمتر نهادند
62 - جهان چار سو اندر بر من
63 - درین وادی زمانی جاودانی
64 - مسلمان آن فقیر کج کلاهی
65 - تب و تاب دل از سوز غم تست
66 - شب هندی غلامان را سحر نیست
67 - چه گویم زان فقیری دردمندی
68 - چسان احوال او را بر لب آرم
69 - هنوز این چرخ نیلی کج خرام است
70 - نماند آن تاب و تب در خون نابش
71 - دل خود را اسیر رنگ و بو کرد
72 - بروی او در دل ناگشاد
73 - گریبان چاک و بی فکر رفو زیست
74 - حق آن ده که « مسکین و اسیر» است
75 - دگر پاکیزه کن آب و گل او
76 - عروس زندگی در خلوتش غیر
77 - به چشم او نه نور و نی سرور است
78 - مسلمان زاده و نامحرم مرگ
79 - ملوکیت سراپا شیشه بازی است
80 - تن مرد مسلمان پایدار است
81 - مسلمان شرمسار از بی کلاهی است
82 - مپرس از من که احوالش چسان است
83 - به چشمش وانمودم زندگی را
84 - مسلمان گرچه بی خیل و سپاهی است
85 - متاع شیخ اساطیر کهن بود
86 - دگرگون کرد لادینی جهان را
87 - حرم از دیر گیرد رنگ و بوئی
88 - فقیران تا به مسجد صف کشیدند
89 - مسلمانان به خویشان در ستیزند
90 - جبین را پیش غیر الله سودیم
91 - بدست می کشان خالی ایاغ است
92 - سبوی خانقاهان خالی از می
93 - مسلمانم غریب هر دیارم
94 - به آن بالی که بخشیدی ، پریدم
95 - شبی پیش خدا بگریستم زار
96 - نگویم از فرو فالی که بگذشت
97 - نگهبان حرم معمار دیر است
98 - ز سوز این فقیر ره نشینی
99 - گهی افتم گهی مستانه خیزم
100 - مرا تنهائی و آه و فغان به
101 - پریدم در فضای دلپذیرش
102 - به آن رازی که گفتم پی نبردند
103 - نه شعر است اینکه بر وی دل نهادم
104 - تو گفتی از حیات جاودان گوی
105 - رخم از درد پنهان زعفرانی
106 - زبان ما غریبان از نگاهیست
107 - خودی دادم ز خود نامحرمی را
108 - درون ما بجز دود نفس نیست
109 - غریبی دردمندی نی نوازی
110 - نم و رنگ از دم بادی نجویم
111 - در آن دریا که او را ساحلی نیست
112 - مران از در که مشتاق حضوریم
113 - به افرنگی بتان دل باختم من
114 - می از میخانهٔ مغرب چشیدم
115 - فقیرم از تو خواهم هر چه خواهم
116 - نه با ملا نه با صوفی نشینم
117 - دل ملا گرفتار غمی نیست
118 - سر منبر کلامش نیشدار است
119 - دل صاحبدلان او برد یا من؟
120 - غریبم در میان محفل خویش
121 - دل خود را بدست کس ندادم
122 - همان سوز جنون اندر سر من
123 - هنوز این خاک دارای شرر هست
124 - نگاهم زآنچه بینم بی نیاز است
125 - مرا در عصر بی سوز آفریدند
126 - نگیرد لاله و گل رنگ و بویم
127 - من اندر مشرق و مغرب غریبم
128 - طلسم علم حاضر را شکستم
129 - به چشم من نگه آوردهٔ تست
130 - چو خود را در کنار خود کشیدم
131 - درین عالم بهشت خرمی هست
132 - بده او را جوان پاکبازی
133 - بیا ساقی بگردان جام می را
134 - جهان از عشق و عشق از سینه تست
135 - مرا این سوز از فیض دم تست
136 - درین بتخانه دل با کس نبستم
137 - دمید آن لاله از مشت غبارم
138 - حضور ملت بیضا تپیدم
139 - بصدق فطرت رندانه من
140 - دلی برکف نهادم ، دلبری نیست
141 - چو رومی در حرم دادم اذان من
142 - گلستانی ز خاک من بر انگیز
143 - مسلمان تا بساحل آرمید است
144 - که گفت او را که آید بوی یاری؟
145 - ز بحر خود بجوی من گهر ده
146 - بجلوت نی نوازیهای من بین
147 - بهرحالی که بودم خوش سرودم
148 - شریک درد و سوز لاله بودم
149 - هنوز این خاک دارای شرر هست
150 - بکوی تو گداز یک نوا بس
151 - ز شوق آموختم آن های و هوئی
152 - یکی بنگرد فرنگی کج کلاهان
153 - بده دستی ز پا افتادگان را
154 - تو هم آن می بگیر از ساغر دوست
155 - تو سلطان حجازی من فقیرم
156 - سراپا درد درمان ناپذیرم
157 - بیا باهم در آویزیم و رقصیم
158 - ترا اندر بیابانی مقام است
159 - مسلمانیم و آزاد از مکانیم
160 - ز افرنگی صنم بیگانه تو شو
161 - مجو از من کلام عارفانه
162 - به منزل کوش مانند مه نو
163 - چو موج از بحر خود بالیده ام من
164 - بیا ساقی بگردان ساتگین را
165 - بیا ساقی نقاب از رخ برافکن
166 - برون از سینه کش تکبیر خود را
167 - مسلمان از خودی مرد تمام است
168 - مسلمانان که خود را فاش دیدند
169 - گشودم پردهء از روی تقدیر
170 - به ترکان بسته درها را گشادند
171 - هر آن قومی که می ریزد بهارش
172 - خدا آن ملتی را سروری داد
173 - ز رازی حکمت قرآن بیاموز
174 - کسی کو بر خودی زد «لااله» را
175 - تو ای نادان دل آگاه دریاب
176 - دل تو داغ پنهانی ندارد
177 - اناالحق جز مقام کبریا نیست
178 - به آن ملت اناالحق سازگار است
179 - میان امتان والا مقام است
180 - وجودش شعله از سوز درون است
181 - پرد در وسعت گردون یگانه
182 - به باغان عندلیبی خوش صفیری
183 - بجام نو کهن می از سبو ریز
184 - گرفتم حضرت ملا ترش روست
185 - فرنگی صید بست از کعبه و دیر
186 - به بند صوفی و ملا اسیری
187 - ز قرآن پیش خود آئینه آویز!
188 - ز من بر صوفی و ملا سلامی
189 - ز دوزخ واعظ کافر گری گفت
190 - مریدی خود شناسی پخته کاری
191 - پسر را گفت پیری خرقه بازی
192 - به کام خود دگر آن کهنه می ریز
193 - بگیر از ساغرشن لاله رنگی
194 - نصیبی بردم از تاب و تب او
195 - سراپا درد و سوز شنائی
196 - بروی من در دل باز کردند
197 - ز رومی گیر اسرار فقیری
198 - خیالش با مه و انجم نشیند
199 - خودی تا گشت مهجور خدائی
200 - می روشن ز تاک من فرو ریخت
201 - تو ای باد بیابان از عرب خیز
202 - خلافت فقر با تاج و سریر است
203 - جوانمردی که خود را فاش بیند
204 - به روی عقل و دل بگشای هر در
205 - خنکن ملتی بر خود رسیده
206 - چه خوش زد ترک ملاحی سرودی
207 - جهانگیری بخاک ما سرشتند
208 - مسلمانی که خود را امتحان کرد
209 - بگو از من نواخوان عرب را
210 - به جانهافریدم های و هو را
211 - تو هم بگذارن صورت نگاری
212 - بخاک ما دلی ، در دل غمی هست
213 - مسلمان بنده مولا صفات است
214 - بده با خاک اون سوز و تابی
215 - مسلمانی غم دل در خریدن
216 - کسی کو فاش دید اسرار جانرا
217 - نگهدارنچه درب و گل تست
218 - شب این کوه و دشت سینه تابی
219 - نکو میخوان خط سیمای خود را
220 - سحرگاهان که روشن شد در و دشت
221 - عرب را حق دلیل کاروان کرد
222 - درن شبها خروش صبح فرداست
223 - دگرئین تسلیم و رضا گیر
224 - چمنها زان جنون ویرانه گردد
225 - نخستین لاله صبح بهارم
226 - پریشانم چو گرد ره گذاری
227 - خوشآن قومی پریشان روزگاری
228 - به بحر خویش چون موجی تپیدم
229 - نگاهش پر کند خالی سبوها
230 - چو بر گیرد زمام کاروان را
231 - مبارکباد کنن پاک جان را
232 - دل اندر سینه گوید دلبری هست
233 - عرب خود را به نور مصطفی سوخت
234 - خلافت بر مقام ما گواهی است
235 - در افتد با ملوکیت کلیمی
236 - هنوز اندر جهان دم غلام است
237 - محبت از نگاهش پایدار است
238 - به ملک خویش عثمانی امیر است
239 - خنک مردان که سحر او شکستند
240 - به ترکانرزوئی تازه دادند
241 - بهل ای دخترک این دلبری ها
242 - نگاه تست شمشیر خدا داد
243 - ضمیر عصر حاضر بی نقاب است
244 - جهان را محکمی از امهات است
245 - مرا داد این خرد پرور جنونی
246 - خنکن ملتی کز وارداتش
247 - اگر پندی ز درویشی پذیری
248 - ز شام ما برونور سحر را
249 - چه عصر است این که دین فریادی اوست
250 - نگاهش نقشبند کافری ها
251 - جوانان را بدموز است این عصر
252 - مسلمان فقر و سلطانی بهم کرد
253 - چه گویم رقص تو چون است و چون نیست
254 - در صد فتنه را بر خود گشادی
255 - برهمن را نگویم هیچ کاره
256 - نگه دارد برهمن کار خود را
257 - برهمن گفت برخیز از در غیر
258 - تب و تابی که باشد جاودانه
259 - ز علم چاره سازی بی گدازی
260 - بهن مؤمن خدا کاری ندارد
261 - ز من گیر این که مردی کور چشمی
262 - ازن فکر فلک پیما چه حاصل؟
263 - ادب پیرایه نادان و داناست
264 - ترا نومیدی از طفلان روا نیست
265 - به پور خویش دین و دانشموز
266 - نوا از سینه مرغ چمن برد
267 - خدایا وقتن درویش خوش باد
268 - کسی کو «لا اله» را در گره بست
269 - چو می بینی که رهزن کاروان کشت
270 - جوانی خوش گلی رنگین کلاهی
271 - شتر را بچه او گفت در دشت
272 - پریدن از سر بامی به بامی
273 - نگر خود را بچشم محرمانه
274 - نهنگی بچه خود را چه خوش گفت
275 - تو در دریا نئی او در بر تست
276 - نه از ساقی نه از پیمانه گفتم
277 - بخود باز او دامان دلی گیر
278 - حرم جز قبله قلب و نظر نیست
279 - حضور عالم انسانی
280 - بیا ساقی بیارن کهنه می را
281 - یکی از حجرهٔ خلوت برونی
282 - زمانه فتنه ها ورد و بگذشت
283 - بسا کس اندوه فردا کشیدند
284 - چو بلبل نالهٔ زاری نداری
285 - بیا بر خویش پیچیدن بیاموز
286 - گله از سختی ایام بگذار
287 - کبوتر بچه خود را چه خوش گفت
288 - فتادی از مقام کبریائی
289 - خوشا روزی که خود را باز گیری
290 - تو هم مثل من از خود در حجابی
291 - چه خوش گفت اشتری با کره خویش
292 - مرا یاد است از دانای افرنگ
293 - الا ای کشته نامحرمی چند
294 - دجود است اینکه بینی یا نمود است
295 - به ضرب تیشه بشکن بیستون را
296 - منه از کف چراغ رزو را
297 - دل دریا سکون بیگانه از تست
298 - دو گیتی را بخود باید کشیدن
299 - به ما ای لاله خود را وانمودی
300 - نگرید مرد از رنج و غم و درد
301 - نپنداری که مرد امتحان مرد
302 - اگر خاک تو از جان محرمی نیست
303 - پریشان هر دم ما از غمی چند
304 - جوانمردی که دل با خویشتن بست
305 - ازن غم ها دل ما دردمند است
306 - مگو با من خدای ما چنین کرد
307 - برون کن کینه را از سینهٔ خویش
308 - سحرها در گریبان شب اوست
309 - بباد صبحدم شبنم بنالید
310 - دلن بحر است کو ساحل نورزد
311 - دل ماتش و تن موج دودش
312 - زمانه کار او را میبرد پیش
313 - نه نیروی خودی را زمودی
314 - تو میگوئی که دل از خاک و خون است
315 - جهان مهر و مه زناری اوست
316 - من و تو کشت یزدان ، حاصل است این
317 - گهی جویندهٔ حسن غریبی
318 - جهان دل ، جهان رنگ و بو نیست
319 - نگه دید و خرد پیمانهورد
320 - محبت چیست تاثیر نگاهی است
321 - خودی روشن ز نور کبریائی است
322 - چه قومی در گذشت از گفتگوها
323 - خودی را از وجود حق وجودی
324 - دلی چون صحبت گل می پذیرد
325 - وصال ما وصال اندر فراق است
326 - کف خاکی که دارم از در اوست
327 - یقین دانم که روزی حضرت او
328 - به روما گفت با من راهب پیر
329 - شنیدم مرگ با یزدان چنین گفت
330 - ثباتش ده که میر شش جهات است
331 - بگو ابلیس را از من پیامی
332 - جهان تا از عدم بیرون کشیدند
333 - جدائی شوق را روشن بصر کرد
334 - ترا ازستان خود براندند
335 - تو می دانی صواب و ناصوابم
336 - بیا تا نرد را شاهانه بازیم
337 - فساد عصر حاضر شکار است
338 - به هر کو رهزنان چشم و گوش اند
339 - چه شیطانی خرامش واژگونی
340 - چه زهرابی که در پیمانه اوست
341 - بشر تا از مقام خود فتاد است
342 - مشو نخچیر ابلیسان این عصر
343 - حریف ضرب او مرد تمام است
344 - ز فهم دون نهادان گرچه دور است
345 - بیا تا کار این امت بسازیم
346 - قلندر جره باز سمانها
347 - ز جانم نغمهء «الله هو» ریخت
348 - چو اشک اندر دل فطرت تپیدم
349 - مرا از منطقید بوی خامی
350 - بیا از من بگیرن دیر ساله
351 - بدست من همان دیرینه چنگ است
352 - بگو از من به پرویزان این عصر
353 - فقیرم ساز و سامانم نگاهی است
354 - در دل را بروی کس نبستم
355 - درین گلشن ندارم ب و جاهی
356 - دو صد دانا درین محفل سخن گفت
357 - ندانم نکته های علم و فن را
358 - نپنداری که مرغ صبح خوانم
359 - بچشم من جهان جز رهگذر نیست
360 - به این نابودمندی بودن آموز
361 - کهن پروردهء این خاکدانم
362 - ندانی تا نباشی محرم مرد
363 - نگاهیفرین جان در بدن بین
364 - خرد بیگانهء ذوق یقین است
365 - قماش و نقره و لعل و گهر چیست؟
366 - خودی را نشهٔ من عین هوش است
367 - ترا با خرقه و عمامه کاری
368 - چو دیدم جوهرئینهٔ خویش
369 - چو رخت خویش بر بستم ازین خاک
370 - اگر دانا دل و صافی ضمیر است
371 - سجودیوری دارا و جم را
372 - شیندم بیتکی از مرد پیری
373 - نهان اندر دو حرفی سر کار است
374 - نهان اندر دو حرفی سر کار است
375 - ز پیری یاد دارم این دو اندرز
376 - به ساحل گفت موج بیقراری
377 - اگر اینب و جاهی از فرنگ است
378 - فرنگی را دلی زیر نگین نیست
379 - من و تو از دل و دین نا امیدیم
380 - مسلمانی که داندرمز دین را
381 - دل بیگانه خوزین خاکدان نیست
382 - مقام شوق بی صدق و یقین نیست
383 - مسلمان را همین عرفان و ادراک
384 - به افرنگی بتان خود را سپردی
385 - نه هرکس خود گردهم خود گد از است
386 - بسوزد مومن از سوز و جودش
387 - چه پرسی از نماز عاشقانه
388 - دوگیتی را صلا از قرأت اوست
389 - فرنگی رمز رزاقی بداند
390 - چه حاجت طول دادن داستان را
391 - بهشتی بهر پاکان حرم هست
392 - قلندر میل تقریری ندارد
پنل تبلیغاتی فوربیز
طراحی وب سایت تارنما
مرجع شماره موبایل